شاید روزی شنیده شوم

 

دیری نیست که یافتمت

در  آن  هنگام  که  صادقانه  مرورت  می کردم  پناهنده  کدام  در گاه بودی ؟

لیکن من . صمیمانه  ماوایت  بودم . در  آن  زمان  که بی ریا ترین منزلگاهت

شده بودم. مهرت را کجا معامله می کردی . کاش میدانستی چه معصومانه

می خوانمت .

اما صدایم. هرگز به تو نرسید ! نمی دانم شاید روزی شنیده شوم !

و اینک. پاک ترین مهر و خالصانه ترین دعایم را بدرقه راهت می کنم . باشد

روزی در غبار ابهام فراموشی دست گیرت گردد و نگهدارت باشد.

شب بارانی

 

چقدر دوست داشتم . همیشه در  آن  شب زیر نم نم باران . در کوچه های گلی

در سکوت شب قدم می زدم .

چه زیبا بود. وقتی بدون  چتر قدم  بر می داشتم  و  دانه های  باران  گونه هایم

را می شستند و پاهایم مدام روی زمین سر می خوردند .

در آن شب فقط من و نم نم باران . سکوت شب  و پارس گاه  و  بیگاه  سگ ها

گاهی هم برق نبرد ابرها برای لحظه ای راهم . را روشن می کرد.

همیشه دوست دارم به یاد آن شب بارانی بی چتر زیر باران بروم و آن قدر بمانم

تا سراپا خیس شوم.

تولدت مبارک

می دونم که ۲۶ آذر تولدته

تبریک میگم . همین . . .