می خواهم با قلم بر دلی که تو شکسته ای . بنویسم : اگر میدانستم تا ابد
زندانی عشقت میشوم . به خدا سوگند هرگز به چشمانت نگاه نمی کردم
اما حالا که در دام عشقت اسیر شده ام . مینویسم : عشق من به تو
گل سرخی بود که فقط برای زنده ماندن به خار تمنا می کرد .
تو را به بی وفایی متهم نمی کنم . حتی گناهت را نمی شمارم. فقط گریانم
که چرا هنگام رفتن نگفتی که من هم مانند تو چشمانم را برروی تمام
خاطراتمان ببندم که حالا دلتنگ نشوم . من وجودم را به تو و تو را به
عشقی خیالی باختم.
بسیار زیبا بود..
سلام دوست من کاش همه چیز ساده بود به سادگی همان دل باختن اما همه چیز ژیچیده است و گاه همه چیز در سایه روشن و گاه که کسی ماندنی میشود مثل خیال که هیچ گاه از برابر چشمانت کنار نمیرود و تو می میانی با یک درد عظیم
نمیدونم اینو واقعا برای کسی نوشتی یا همینطوری نوشتی اما داشتم فکر میکردم چقدر علم پیشرفت کرده اون وقتا که ما نوجوون بودیم و عاشق چقدر امکاناتموم برای ابراز عشق کم بود!
سلام احمد جان
سری بهم بزن تا دوست داشتی تبادل لینک کنیم ... من که خیلی دوست دارم ... تا ببینم تو چی میگی ... منتظرم
عالی بود...........
من بسیار گریسته ام
هنگام که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما اکنون مراد من است
که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس بی هراس
بی محابا ببینم
با قلم می گویم:
ای همزاد،ای همراه
ای هم سرنوشت
هر دومان حیران بازی های دوران های زشت
شعرهایم را نوشتی
دست خوش؛
اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟
فریدون مشیری
یه خورده همش دلم گرفته بود...
سلام آقا احمد
خداقوت. توی همه متنهای شما عشق و محبت موج می زنه و این مزه زندگی و چاشنی اونه . اگه عشق نباشه آدما نمی تونن زنده گی کنن. عشق در نهاد همه آدما هست.
گفتم زندگی یادم افتاد بگم که من تو وبلاگم در مورد زنده گی دارم مطلب دنباله داری می نویسم اگه مایل بودین همراهی کنین و دیدگاهتون رو درج کنین. امیدوارم مرهمی بر روی زخمهاتون باشه (این آخری رو با توجه به مطالبتون نوشتم)
آسمونی باشی....
طلسمو باید بشکنیم ما هم بشیم مثل همه
حالا که بی وفاییه ما بی وفا تر از همه
هیچ کسی غیر از خود مابه داد ما نمی رسه
عاشقی ها رو هم دیدیم یه هوسه یه بار بسه
عاشقی تو دوره ی ما والا سر و ته نداره
چیز به این بی ارزشی چه چه و به به نداره
کویر خشک دلمون دیگه زده هزار ترک
غم دیگه بسه نازنینهر کی نموندش به درک
چاکر هر چی با مرام مخلص هر چی با وفا
در بدر و هلاک یک همدم پاک با صفا
خلاصه اینکه نازنین گذشته ها رو بی خیال
پرواز و عشقه با وفا حتی بدون پر و بال
سلام بر شما و وبلاگ زیبای شما
از سروده هام هدیه به شما :
در دادگاه عشق گفتی بگو ولیکن
حرف نگفته ام را ناگفته می گذارم
بگذار تا بگریم حرف دلم بگویم
اما به خاطر تو ناگفته می گذارم
حرف من از غریبی است از ذوق با تو بودن
حرف غریب خود را ناگفته می گذارم
گر سد شوی به راهم تا حرف دل بگویم
گویم به روبرویت ناگفته می گذارم
در کیمیای هستی عالم بهانه ای بود
لیکن بهانه دل ناگفته می گذارم
اندر امید عشقت هوای شاعری بود
((این شعر تازه را هم ناگفته می گذارم))
سلام
وب قشنگی داری به من هم سر بزن
و نظرتو بگو
بی صبرانه منتظرتم.....
www.baran67khorshid.blogfa.com
از تمام رمز و رازهای عشق
جز همین این سه حرف
جز همین این سه حرف ساده ی میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
سرم نمی شود ولی.....راستی
دلم،که می شود
زنده دل و عاشقید که این همه راحت برایش می نویسید
موید باشید
زیبا بود به من هم سر بزن
هنوزم وبلاگتون عالی هست منم دوباره مینویسم . خوشحال میشم نظر بدید
ای کاش انتخاب عشق از منطق بود و نه از قلب