آفتاب چشمانت . ابرهای تیره آسمان دلم را خط زد. و تو جوانه نگاهم را با
نور چشمانت آبیاری کردی. حالا کجایی که این نهال به بار نشسته را نظاره گر
باشی و شولای نیاز را از شانه های خسته ام دور کنی ؟
از غم . وضو می سازم و سجاده انتظار را پهن می کنم . اشک سوزناک دوریت
که بر گونه ام می ریزد. برای جشن بزرگ آمدنت نذر می کنم هجر تو را قربانی
می کنم .
قلب ساعت خانه مان بی قرار تر از خون نگاه من است و نبض من . وقتی بیاد
شنیدن صدای پایت می افتم در لحظه آمدن. مانند گنجشکی که در دست
صیاد اسیر است . می تپد.
بی تعارف. خسته ام از ندانستن جرمی که به خاطرش این چنین سردرگمم.
خسته ام . باید یادم بماند که غریبه. غریبه است و مسافر رفتنی . اما تو هم
یادت باشد قول داده بودی سر سجاده نماز صبح دعایم کنی. مدیونی اگر از
یاد ببری !؟
سلام دوست من
من فکر کنم اون از یادم برده.....................
حتی خدا هم از یادم برده........................
به روزم دوست داشتی بیا....................
سلام
نوشته زیبایی بود..ولی معلومه خیلی خسته ای..........
خسته ام از ندانستن جرمی که به خاطرش این چنین سردرگمم............
سلام دوست عزیز
خسته نباشید مطالبتون همچنان زیبا و با احساس بود .
موفق باشید .
سلام
امیدوارم هیچ وقت تو زندگی خسته نباشی
شاد پیروز و موفق باشید
دوست خوبم سلام
ممنون که من رو از ر درگمی نجات دادین حسابی گیج شده بودم و دلیل اون کارتون برام مبهم بود. من تو وبلاگ جدید لینکتون کرده بودم ولی از شدت عصبانیت از کاری که کرده بودین لینکتون رو حذف کردم
حالا می بینید که من باید بیشتر از هزاران بار شما به خاطر قضاوت بی موردم عذر بخوام. پستاتون رو همه رو خوندم
با اجازه لینکتون می کنم و امیدوارم شما هم من رو بخشیده باشین
Tit for Tat
شاد و تندرست باشید
عیدت مبارک
گر یه هایم بی صداست
عشق من بی انتهاست
رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانهی عاشق کجاست
با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن