چقدر دوست داشتم
. همیشه در آن شب زیر نم نم باران . در کوچه های گلیدر سکوت شب قدم می زدم
.چه زیبا بود
. وقتی بدون چتر قدم بر می داشتم و دانه های باران گونه هایمرا می شستند و پاهایم مدام روی زمین سر می خوردند
.در آن شب فقط من و نم نم باران . سکوت شب و پارس گاه و بیگاه سگ ها
گاهی هم برق نبرد ابرها برای لحظه ای راهم . را روشن می کرد
.همیشه دوست دارم به یاد آن شب بارانی بی چتر زیر باران بروم و آن قدر بمانم
تا سراپا خیس شوم
.
سلام
کاش میشد!!! زیبا نوشتی خیلی
تا بعد!
وای من چقدر عاشق قدم زدن زیر بارونم
سلام.واقعا قشنگ بود من میتونم از این مطلب استفاده کنم؟دقیقا دنبال همچین چیزی میگشنم.به وبلاگه منم سر بزنین خوشحال میشم.ممنون...