بوی نمناک خاک در حیاط خانه می پیچد. نسیم دستی به روحم
می کشد و من سرخوش از این مهربانی به سوی دلم می شتابم
این دل شهر آشوب باز وحشی شده و من باید ردپایش ر ا در
معبدی دور بجوییم. مسجدی قدیمی که مناره هایش دل سودایی ام
را در آغوش می کشد. و چه شور آفرین و زیباست اگر سری
به آسمان دلهامان بزنیم و گوشه ای از آن را نظاره کنیم.
چه زیباست که در ملکوت عشق قدم زنیم و آنچه را هستیم باور
کنیم. آسمان دلمان کوچک است. کوچکتر از آنچه که فکرش
را بکنیم. پروردگارا به تمام زیبایی هایت قسمت می دهم و به
درودهای محمدی که دستان کوتاه نمازم را بگیری و نگذاری
از قبله همیشه سبز تو فاصله بگیرم.
سلام
او بود و او بود که بود
دلت به بزرگی یک دریاست با طراوت مثل یک باران بهاری
موفق باشی
آسمان دلمان کوچک است. کوچکتر از آنچه که فکرش
را بکنیم
و آسمان چشمم بارانیست
(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´
( سلام دوست خوب وهمیشگی من
مطلب زیبایی بود
من هم آپ کردم بهم سر یزن
بای
سلام از اینکه بهم سر زدید متشکرم .
حتما بزودی در مورد نقش رستم ونقش رجب خواهم نوشت . از اینکه ایده بهم می دهید متشکرم .
یه شعر بامزه هم بگم :
گفته بودم یه روزی اگه بری میمیرم
رفتی و من نمردم پوزتو کش آوردم
سلام غریبه با صفا