فاصله زندگی

آرزوها در انتظار بر آورده شدن با تو به بهار می آیند . بر تن وسوسه های تمام نشدنی لباس اعتدال بپوشان. فصل اخم و حرفهایی که در سردی هوا بخار می شوند گذشته " لبخندت را در آینه زلال آب چشمه ها برای خود تکرار کن . کلمات کهنه را در سپیدی برفهای آب شده رود بشوی و حرفهای تازه را چون ماهی های پولک نقره ای صیاد باش .

بگذار دو شکوفه تازه رسته برای لحظه ای در مردمک چشم هایت قاب شوند و نگاهت عطر مهربانی به خود بگیرد .

برفها نشسته در لابلای ابرها به دور دست ها " آن سوی سرزمین کوچ کرده اند . هوا بارانی است. منتظر باش. برخورد چتر های باران خورده عابری را شاید با تو آشنا کند .

هیزم شکن کنده غم هایت باش و در آتش سور چهارشنبه ات آنها را بسوزان . از پیله سخت تنهایی بیرون بیا . پروانه شو هوای دشت سیز عاشقی در انتظار بالهای زیبای توست .

به تکرار سریع برف پاک کن روی شیشه ماشین زمان در جاده زندگی نگاه کن تابلو بازگشت ممنوع را به خاطر بسپار " مقصد نرفته هاست .

گاهی خرمالوها سهم گنجشک ها می شوند . برگهای بی وفا را فراموش کن . جوانه ها تازه روییده اند . دور از همه گیرهای عالم وفا را زیر درخت مجنون تکرار کن .

دستکش های چرمی قهر را با دندان سپید محبت بیرون بکش بگذار دستهایت هوای آشتی بخورند . همه درها که بسته باشد گریبان تنهایی امن ترین جا برای گریستن است . گریه فهم چشم ها را بالا می برد . تنهایی را از حس تکرار خاطرات شیرین گذشته لبریز کن .

به عشوه مترسک کینه زیر تور ماه نگاه کن و در دادگاه شبانه اعمال روزانه پیش از همه خودن را ببخش .

گاهی لازم است که اسم روی شیشه بخار گرفته را فراموش کنی و نامی تازه را بر روی دیوار احساست بنویسی . فاصله هایی در انتظار فرو ریختن اند .

آن بهار که دستت به زنگ نمی رسید " به یاد بیاور و فراموش نکن زمانی می رسد که هرچه زنگ می زنی هیچکس در خانه نیست تا در را به رویت باز کند. این فاصله را زندگی کن .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد