افسوس

کاش از وحشت روزهای سیاه . روزهای سفید را با دلواپسی نمی گذراندی و کاش از ترس باختن  از جنگ حذر نمی کردی

کاش تو می ماندی و تمام تلاشت را می کردی . اما تو بدون جنگ میدان را خالی کردی .

دلم برایت تنگ میشود و  همیشه  در  زندگی ام  افسوس  خواهم  خورد  که  چرا  تو چرا اینقدر از زندگی می ترسی و با این همه چیز را ویران کردی .

شاید حق با تو بود . شاید هم نه . . . من  اما  هنوز  با  چشم هایی   باز  و  نگران  به  آینده نگاه می کنم .

و چشم انتظار تو هستم .

نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:34 ب.ظ http://crazypc.blogsky.com

سلام

کمتر کسی به عشقش می رسه

شهاب شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:07 ب.ظ http://binafasi.blogsky.com

باید جنگید! ما آمدیم که با عقل خودمون بجنگیم ! اومدیم همه چیز رو وارسی کنیم! پس نباید بترسیم!
نوشته ی خیلی خوبی بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد