کاش از وحشت روزهای سیاه . روزهای سفید را با دلواپسی نمی گذراندی و کاش از ترس باختن از جنگ حذر نمی کردی
کاش تو می ماندی و تمام تلاشت را می کردی . اما تو بدون جنگ میدان را خالی کردی .
دلم برایت تنگ میشود و همیشه در زندگی ام افسوس خواهم خورد که چرا تو چرا اینقدر از زندگی می ترسی و با این همه چیز را ویران کردی .
شاید حق با تو بود . شاید هم نه . . . من اما هنوز با چشم هایی باز و نگران به آینده نگاه می کنم .
و چشم انتظار تو هستم .
سلام
کمتر کسی به عشقش می رسه
باید جنگید! ما آمدیم که با عقل خودمون بجنگیم ! اومدیم همه چیز رو وارسی کنیم! پس نباید بترسیم!
نوشته ی خیلی خوبی بود!