کوچه های شبانه ام
بوی دلهره دارند
زیر شیروانی خیالم را
عنکبوتهای دلشوره تار می بندند
ترس و وحشت و تردید
چه آشکار
در لا به لای نگاه درختان انتظار
پنهانند
دیار منجمدی است غربت
غریبه ای
شاید نه به حجم روز اول دبستان
تنهایی
شاید نه به اندازه ی مادرت
هنگامی که ترا زایید
تنهایی ات را به چار راهها مبر
که تا چشم کار میکند
رفیقانت ایستاده اند
رفیقانشان را می فروشند
و روسپیان تنها
طلیعه داران صداقتند
دیار منجمدی است غربت
قلبم هنوز می زند
دو دستی به سینه می فشارمش
با بخار نفس هایم
گرمش میکنم
که بیایی
بیایی و دستهایت را
در باغچه ی کوچک تنهاییم
بکاری
و انگیزه ای شوی برای
ادامه ام . . .
webloget jalebe
vali chera entezare ?ta key? khodeto aziyat nakon khda hichvaght javabe bazi az sabraye adamaro nemide .....omidvaram jaabe shomaro bede be man ke nadad
شعری قشنگ بود و آرامش بخش